جمعه

ساخت وبلاگ
نمی تونستم دیروز برم سر کار. حتی نمی تونستم برم باشگاه. اما رفتم سر کار. دیر رسیدم اما رسیدم. رفتم باشگاه. قرار شد بجای آخر هفته، قبل از کار و سه روز در هفته برم اونجا. باشگاه. می دونم سرویس میشم اما دیروز دیدم که چقدر بهتره حالم. گرچه امروزم در صلح و آرامش گذشت. سعی کردم اشپزی کنم برای خودم. دیشب لازانیا درست کردم. یه بار قدیما درست کردم و خرابکاری شد. اما اینبار خوب شد. از اصفهان که درس رو نیمه کاره رها کردم برگشتم تهران، تا الان نمی دونم چی خوبه چی بد. از طرفی از دادن کنکور دکترا زیاد رغبت ندارم، قیمتش هم دوبرابر پارساله و 610 هزار تومن شده. هیچی هم که نخوندم. علاقه ای هم به خوندن ندارم. علاقه ای به تحصیل آکادمیک در ایران ندارم. می دونم گیر یه مشت استاد عقده ای دوباره می افتم. از طرفی اگر بخوام برم کجا باید برم؟ کدوم کشور؟ ریسکه. می دونم هرجایی بهتر از اینجاست ولی واقعا گیجممن صفرم. صفر صفر... جمعه...ادامه مطلب
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : note2013 بازدید : 77 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 23:59

از آنجایی که خدا و طبیعت او سالهاست من را به حال خود گذاشته، هیچ کاری را به جز نشان دادن سپاسگزاری ام با فعالیت های مفید ، بلد نیستم.
آرزو می کنم تا زمانی که عمری به من عطا شده، خودم را شایسته ی ثروتی نشان دهم که به من داده شده و روز و شب را به فکر و کار اختصاص دهم.

1826-گوته در 77 سالگی

جمعه...
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : note2013 بازدید : 67 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 23:59

برنامه بریز. مثلا اینکه صبح ها قبل از اینکه بری سر کار، یکربع ورزش کنی.حالا از هفته ای یه روز شروع کن. شنبه ها. بجای ده دقیقه، دو دقیقه ورزش کن.کم کم دو روز در هفته. روزی دو دقیقه ورزش.آره. بعد متوجه میشی که داری بجای دو دقیقه ، یکربع ورزش می کنی.بعد جای هفته ای یه روز میشه هفته ای دو روز . بعد سه ... بعد هر روز...هر روز ده دقیقه ورزش صبحگاهی. بعد میشه هفته ای هفتاد دقیقه ...صبحونه هم همینطور. هر روز یه تخم مرغ آبپز کن و بخور. با یه تیکه نون و پنیر. حتی تند تند. یا یه فنجون قهوه سریع...موقع پوشیدن کفش بخور.اینجوری سر کار مجبور نیستی وقتت رو واسه صبحانه بذاری. ضعف کنی و خوابت بگیره. هی ریزه خواری کنی. یا یه چیزی بگیری و بقیه توقع داشته باشن به اونا هم بدی. یا لنگ چایی باشی. یا قهوه درست کنی و ملت بخوان.بعد اینا میشه عادت دو دقیقه ای. بعد هم میشه روتین روزانه. روتین روزانه باعث میشه زندگیت نظم بگیره.یا خوردن روزی یه دونه میوه تحت هر شرایطی. یا چهارتا ظرف نیم لیتری آب معدنی... حذف و کم کردن چایی...اینا همه اثر بخشه.یا خوندن روزی دو دقیقه کتاب . کتاب خوب.کم کم می بینی توی مترو داری یه بند می خونی. یا بعد کار می ری فرهنگسرا بجای کافه گردی. دو سه ساعت کتاب می خونی.هفته ای دو تا یه ساعت زبان بخونی مثلا.اینایی که گفتمو انجام دادم و میدم. راضی ام. نتیجه این شده که حالم خوبه. کنترل دارم.+سنگ بزرگعلامت نزدنه... جمعه...ادامه مطلب
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : note2013 بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت: 17:50

ظرف های چینی سفیدم کنار هم ست بود. داشتم ناهار می خوردم رئیس اومد. با همه قرارداد بسته بود جز من. بابا سکته کرده. نمی تونه صحبت کنه. خانم ش میزش رو  امروز آورد طبقه سوم. البته خودش نیاورد. براش اوردند. به خانم ش و خانم ق و خانم میم که هیئت فتنه راه انداخته بودند، گفته بودم که باد  رئیس به توافق نرسیدیم. قبل از جلسه. یه ماه قبلش پیش بینی کرده بودم. حس می کردم. وقتی منو گذاشت نفر آخر، بازم حس کردم. همه بهم گفتند آخ جون تو هم قرارداد می بندی. می دونستم نمیشه. این ربطی به انرژی منفی نداره. مشخصه. جالب اینجا بود که سرپرست بخشمون می دونست. خودش بمونه و عذاب وجدانش. صورتش سرخ شده بود. هیچی نمی گفت وقتی دید کارتن آوردم وسایلم رو جمع کنم. صداهای رئیس رو از قبل شنیده بودم. که گفت تصمیم گرفتیم قطع همکاری کنیم. خندیدم و گفتم منتظرش بودم. البته که باهاش یه کم تند صحبت کردم که توی شرایط پدرم اینکار درست نبود. گفت یه ماه می تونی بمونی. گفتم قرارداد ما دو سال ه بوده. گفت الکی بوده. :)گفتم وقت بده فکر کنم. رفتم بالا. جمع کردم وسایلمو. ولوله افتاده بود. خانم فتنه که خانم میم هستند و پریروز بهشون یه شال دادم که از سیاه در بیان، انگار مثل موشی که دمش رو آتیش زدند، تا فهمید که من دارم کارتن بر می دارم خودشو رسوند بالا. خانم قاف که یه زمانی دوستم بود هم باورش نمی شد. خیلی آروم وسایلمو جمع کردم. به قاف گفتم نگاه کن داخلش رو چیزی رو اشتباهی نبرده باشم. لپ تاپ رو تحویل دادم  سعی کردم مسلط باشم و از رئیس خداحافظی کنم.  رئیس گفت چه زود . چه عجله ای بود. گفتم نه. یک روز هم نباید تعلل کرد. عملا به غرورم برخورده بود جمعه...ادامه مطلب
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : note2013 بازدید : 302 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 14:12

چندجا رزومه فرستادم. یه جا بهم زنگ زدند فردا قرار مصاحبه دارم. همین جمعه...
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : note2013 بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 14:12

چقدر برای خرید هرکدوم از وسایلم ذوق کرده بودم. 

مبلها رو گذاشتم توی دیوار. رگباری بهم زنگ می زدند. 

دیگه یه اقایی اومد، مبل و فرش و اباژورها و هرچی خرت و پرت داشتم حتی میز مطالعه و گازم خرید رفت.

یه سری وسیله های یخچالی و ظرف و ... رو رایگان بهش دادم.

خونه خالیه جز خرت و پرت هام. 

بر می گردم تهران. شهر خودم. با همه الودگی هاش...

جمعه...
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : note2013 بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 14:12

نه واقعا این درد تخمی دور ناف چیه که یه هفته ست کشته منو؟ جمعه...
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : note2013 بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 12:03

خباین کامنت رو دریافت کردم. نمی دونم کیه. یه نقطه ست. کیه که فکر می کنه منو دیدهکیه که فکر می کنه بعد چند سال منو دیدهکیه که فکر می کنه من مثل همون آدم سالها پیش هستمکیه که می گه با یه پسر درشت هیکلکیه که به آدم ها بر اساس هیکلشون نشونی می دهنمی دونم. مهم هم نیست. اونقدر ترسیده از من که جرات نمی کنه آدرس بذاره. اونقدر ترسیده از من که به قول خودش منو دیده و نیومده جلواز منه فرضی ترسیده؟ یا پسر درشت هیکل؟ قاعدتا از منه فرضی ترسیده. آدمی که می ترسه آدرس وبلاگش رو بذاره، ایمیل بذاره، یا بهتر بگم، اسمشو بذاره، آدمی که می ترسه من بشناسمش... نمی دونممهم هم نیست. مهم نیست که اینجا نوشتم. خواستم دیگه ننویسم. خواستم که توهم کسی نشم که منو دیده یا نه. نیازی هم ندیدم توضیح بدم که دیروز کجا بودم؟ نیازی هم ندیدم که بخوام توضیح بدم و بگم اونی که دیدی من بودم یا نه. بذار توی خیال خودش خوش باشه... ما هم کوله بارمون رو جمع می کنیم می ریم. برای بار هزارم این وب رو می بندیم. تا ابدیت هم آپ نمی کنیم. تا ذهن مردمان جوان رو آزار ندیم با وجودمونبا پسرای درشت هیکلیا هر چی... بیشتر از این وقت نذاریم. شاد باشید دوستان و موفق. راستیمن مدتهاست پیج اینستام رو بستممدتهاست هیچ جایی جز اینجا واسه حرف نداشتممدتهاست... اینم روش. یادتون باشهآدمها اون بخشی از زندگیشون رو بهتون می گنکه صلاح می دونند بدونیدکه موجب آزار و نقض حریم خصوصی شون نشهموفق باشید.  جمعه...ادامه مطلب
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : note2013 بازدید : 82 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 12:03

حالم خوب نیست. حالم اصلا خوب نیست. باز زمین خوردم. باز حالم بد شد. باز رو اعصابه. با ح دیشب دعوام شد. خیلی ناراحت شدم. منم بد گفتم اونم بد گفت. نه توهین ها.. فقط گلایه.

جمعه...
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : note2013 بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 7:45

فکر کنم همه فهمیدن که پریود شدم. :(

اونقدر که امروز به هم ریخته بودم. :(

جمعه...
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : note2013 بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 7:45